رحمان حسین زاده عضو دفتر سیاسی "حزب حکمتیست" در نوشته ای که خود آنرا مبنای انتشار قطعنامه در مورد طبقه کارگر و مصاف های آتی دانسته٬ مواضعی در رابطه با جنبش کارگری ایران گرفته که دقیقا تصویری بر عکس و وارونه از واقعیت موجود است. "حزب حکمتیست" عموما برخورد بالائى با کارگران داشته و دارد. در تصور حزبی خود را تافته جدا بافته ای از جنبش کارگری می داند. برای اطلاع بگویم یکی از تلاشهای سی سال مبارزه کمونيستى منصور حکمت این بود که کمونیسم را از تعریف های روشنفکرانه و غير کارگرى رها کند و تعریف واقعی تر و طبقاتی ترى را جابياندازد. مشخصا يک نقد منصور حکمت به پوپولیسم و چپ غير کارگرى این بود که کمونیسم را از نقطه ای خارج از طبقه به درون طبقه ميخواهند ببرند. و این عین تصویری است ک در سطر سطر مقاله رحمان حسین زاده به چشم می آید. تصویری که آقاى حسین زاده می دهد به اینگونه است:
واقعیت اینست توده طبقه کارگر به طور کلی به سیاست فکر نمیکند، و مهمتر در جامعه ای مثل ایران جدال قدرت سیاسی صرفا از کانال توجه و تمایل رهبران و فعالین کارگری این یا آن کارخانه و مرکز کارگری هر چند کلیدی پیش نمی رود. مکانیسم مربوط کردن و کانالیزه کردن طبقه کارگر به جدال قدرت سیاسی، اساسا حزب کمونیستی طبقه کارگر است .
این تصویر بیش از هر چیزی با دستگاه فکری چپ رادیکال شباهت دارد و راستش محصول مبارزه فکری بورژوازی برعلیه طبقه کارگر است. حکم اساسی مارکسیسم در رابطه با جایگاه تاریخی طبقه کارگر مشخص است. حداقل در صد سال اخیر و حتی در انقلاب 57 که مورد اشاره آقای حسین زاده است اتفاقا عکس این مساله را شاهد بودیم. در سی سال مبارزه شب و روز کارگران با جمهوری اسلامی عکس این را شاهد بودیم. اما سیستم فکری آقاى حسین زاده مبارزه را فقط در دستگاه تعریف شده خود می شناسد. در این میان دو نکته دراین دستگاه همیشه غیر قابل فهم می ماند: اولا اشکال مبارزه طبقاتی با پیچیده شدن جامعه طبقاتی تغییر پیدا می کند و خود را به انحا گوناگون سازماندهی میکند. دوما شیوه و فعالین کارگران در دوره انقلابی و غیر انقلابی متمایز است.
دستگاه فکری تعریف شده آقاى حسین زاده جنبش را به دو بخش تقسیم می کند: انقلابیون حرفه ای که کمونیست ها باشند و کارگران ناآگاه که میدان عمل انقلابیون حرفه ای هستند. حتی این تصویر در خود بلشویک ها هم رایج نبود. بیشتر شبیه به تصویری است که استالینست ها و آکادمیسن های شوروی از مبارزه کارگری می دادند. این امر متاسفانه مدتهای مدیدی بر خودآگاه انقلابیون چند نسل سنگینی کرده است. اما تمام تعریف منصور حکمت و مارکسیست ها این بوده است که فاصله حزب و طبقه و کمونیست و کارگران را کمرنگ کنند و به قول معروف تعریفی خودی از آن بدهند. اما با حکمی که در بالا آمد حسین زاده آب پاکی روی دست خودش و طبقه کارگر می ریزد و تا ابد تکلیفش را از طبقه کارگر جدا می کند. تلاش یک کمونیست کارگری که درک جامعی از بحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه دارد کم کردن این فاصله و تعریف مکانیسم هایی برای این برقراری رابطه درون جنبشی است.
اما پایه تعریفی "حزب حکمتیست" بر این مبنا استوار است٬ پروژه های سیاسی این حزب بر این مبنا استوار است٬ واقعیات موجود پروژه های سیاسی این حزب را تعیین نمی کند بلکه پروژه های سیاسی این حزب است که واقعیت موجود را تحلیل و چه بسا تعریف میکند. برای دست بردن به سنت های پوپولیستی دادن تعریف پوپولیستی لازم و ملزوم است. یک تعریف پوپولیست ها این بوده که کارگران خاموشند٬ جامعه ساکت است٬ و جمله معروف رژی دبرى که موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت در میاورد سرلوحه تئوریکشان بوده است. اما آقاى حسین زاده این امر را درنمی یابد که به راحتی برای توجیه مواضع غیر واقعی حزبی اش نمی توان واقعیت را وارونه نشان داد. ایشان و حزب مطبوعشان مدعی اند که بخش های اصلی طبقه کارگر ایران چون نفت و فولاد ساکت اند و در مقابل از بخش های کوچک هم کاری بر نمیاید. ميپرسند سئوال اینست که چرا در مراکز کلیدی کارگری چون نفت و ماشین سازیها و ذوب آهن و نورد اهواز و ز.. از تحرک جدی خبری نیست .
اعتراضات ذوب آهن اصفهان٬ فولاد اهواز٬ پتروشیمی اصفهان٬ پالایشگاه آبادان٬ پالایشگاه تهران٬ پالايشگاه اراک تقریبا در آرشیو خبری تمام سایت های رسمی موجود است. حتی در چند ماه اخیر شدت بیشتری هم یافته است و با سقوط بازار نفت از این هم به مراتب جلوتر خواهد رفت. در کمی جلوتر برای اینکه تزهای رنگ و روباخته اش بیشتر بی آبرو نشود به طبقه کارگر ایران تهمت سکوت می زند:
بویژه در مراکز اصلی کارگری شامل قانون کار میشوند، پراگماتیستی واز سر سیر کردن شکم گرسنه خود و خانواده و از دست ندادن شغل، "قاچ زین" را چسبیده اند، خود را با شرایط قانون کار وفق داده اند
باید خطاب به آای حسین زاده بگوییم پرستاران٬ معلمان٬ کارگران نساجی٬ نیشکر هفت تپه٬ صنایع غذایی٬ ایران خودرو٬ سایپا و صدها مرکز کارگری دیگر مشمول قانون کار بودند. اما نه تنها به قول ايشان "قاچ زین" را نچسبیدند بلکه بارها و بارها با دست خالی با رژیم اسلامی درگیر شدند و اعتراض کردند و یک لحظه ساکت نشدند. آقای حسین زاده مشکل جنبش کارگری را نان خوردن به نرخ روز می داند و با تفرعن خاصی با طبقه کارگر حرف می زند. اولا قانون کار هیچ وقت معضل تشکل یابی کارگران نبوده است بلکه سلاحی برای قانونی کردن استثمار در جامعه بوده است. دوما فرمول آقای حسین زاده این است که استثمار سرمایه و قانون این استثمار کارگران را محافظه کار کرده است. قانون کار رژيم که گلى برسر کارگران نزده است٬ تازه اگر منظور ايشان اينست که با اين قانون امنيت بيشترى دارند و همين امنيت بيشتر محافظه کارشان کرد٬ دارند حرف همان چپ قديم غير کارگرى را تکرا ميکنند که "کارگران فاسد شدند"! این تز عليه کل بحث مارکس و منصور حکمت است. اتفاقا حقوق داشتن کارگر و احساس حرمت کردنش باعث محافظه کارى نميشود بلکه توقع اش را بالا ميبرد و نتيجه رادیکالیسم جنبش کارگری است.
جمهوری سرمایه کاری کرده که داشتن شغل ثابت و تابع قانون کارلوکس به حساب می آید و بخش مهم و تعیین کننده طبقه کارگر را از درون اسیر و بی تحرک کرده است .
اولا این حکم به شدت نادرست است. فاکت هم نيست. داشتن شغل ثابت در هیچ کدام از قسمت های صنایع بزگ تضمینی ندارد. امروز کمتر کارگری است که در ایران تامین شغلی داشته باشد. اگر این حکم صحت دارد اخراج های انبوه در نفت و فولاد را آقای حسین زاده چگونه توضیح میدهند؟ در ثانی اگر حکم بالا صحت داشته باشد٬ که ندارد٬ پس منطقا نتیجه گیری حسین زاده این است که فقر باعث رادیکالیسم انقلابی میشود. اگر این امر صحت داشت در آفریقا تابحال ده ها انقلاب رخ داده بود!
اما مشکل آقای حسین زاده عدم درک واقعی این موقعیت نیست بلکه سعی ایشان چه در مقاله و چه در قطعنامه اينست که با ایجاد توازنی بگويد که "حزب حکمتیست" وزنه سنگینی در برابر طبقه کارگر ایران است و تلويحا طبقه کارگر را لشکر شکست خورده و ناامیدی فرض کند که بدون حزب حکمتیست ره به مقصد نمیبرند. همواره یکی از تاکتیک های "حزب حکمتیست" در برخورد به مسائل سیاسی و توضیح مواضع غیر کمونیستی اش "صفر کردن" محیط بوده است. این دقیقا شبیه بحث منشور سرنگونی شان است که برای پوشش دادن آن جنبش کمونیستی را جنبشی شکست خورده و ناتوان و محتاج مرمت دیدند.
از یک سو آقای حسین زاده معتقد است که "طبقه کارگر سیاسی نیست" و وظیفه نمایندگی سیاست طبقاتی به دوش حزب کمونیستی است٬ ولی از سوئی میخواهد موانع سازمان یابی طبقه کارگر را شناسایی کند و در حکمی مستقیم ایشان می گوید سوسیالیسم در طبقه کارگر ایران ضعیف است و تقریبا هیچ است. و این همه به خاطر نبود حزب کمونیستی است. تعریف منصور حکمت ایجاد ظرفی برای تغییر شرایط موجود بود٬ تعریف رحمان حسین زاده ایجاد ظرفی از شرایط موجود است. البته شرایطی که خود ایشان تعریف می کند و واقعیت خارجی ندارد. اين قعلا بماند که تز "غير سياسى" بودن طبقه کارگر تز بنيادى چپ راديکال است و دستکم در حزب کمونيست کارگرى حميد تقوائى صاحب اين تز است. بحث کمونيسم کارگرى منصور حکمت و تبئينش از مبارزات کارگرى در کنگره سوم حزب تماما در مقابل اين نوع تعابير پوپوليستى است.
از دید ایشان نبود سوسیالیسم به منزله نبود رهبران سوسیالیستی در درون طبقه کارگر است که صبح و شب به سوسیالیسم قسم بخورند. اما ایشان هیچ گاه شعارهای چون ایجاد یک دنیای بهتر و مرفه که از سوی کارگران در سنندج داده شد یا شعار سرمایه داری از روز ازل نبوده! سرمایه حق ما را ربوده! کارگران ایران تایر را سوسیالیستی نمی داند! علت این امر دو مساله است: اولا ایشان سوسیالیسم را با بخش سازمان یافته جنبش سوسیالیستی یکی میداند. دوما سوسیالیسم را امری خارج از طبقه فرض ميکنند. در غیر اینصورت وظیفه بردن سوسیالیسم به طبقه که یکی از پلاتفرم های اساسی احزابی چون "حکمتیست" است رنگ میبازد و بحران وجودی پیدا خواهند کرد. برای همین امر مجبور میشوند این همه اتفاق مهم را نادیده بگیرند و از طبقه کارگر همچنان تصویری ثابت و منجمد بدهند. تغییر و تحول طبقه کارگر در دل جامعه سرمایه داری تقریبا در ذهن آقای حسین زاده ناممکن است و همه چیز به روز انقلاب گره خورده است. و همه اینها به وجود سازمان های چپ رادیکال.
اما این مشکل حنبش کارگری ایران نیست. این مشکل خط سیاسی "حزب حکمتیست" است. ایشان به مبارزه کارگران هفت تپه انتقاد میکنند که چرا شورا تشکیل ندادید. اما در هیچ کجای مطلب به اصلاح کاربردی ایشان اسمی از شورا برده نمی شود. این اتفاقی نیست چرا که رحمان حسین زاده اینگوه فکر میکند که با اسم بردن از شوارهای کارگری نقش حزبی کمرنگ می شود. البته در دیدگاه چپ رادیکال حزب سیاسی همیشه باید از جنبش کارگری جلو بزند و اگر جنبش کارگری مطالبات رادیکالتری مطرح کرد حزب سیاسی موضع سیاسی اش را باخته است. این شیوه نگرش به همینجا ختم نمی شود. رحمان حسین زاده باید این میراث را به هر روشی حفظ کند. باید تصویری وارونه بدهد و به جای گذاشتن مسئله بر قاعده لقمه را دور دهان میچرخاند. فرمول اینگونه است: جنبش کارگری در محاق است در نتیجه حزب سیاسی باید وارد عمل شود. در نتیجه این تنها حزب سیاسی است که قادر به عمل و گرفتن قدرت است و به این دلیل وجود کمونیسم ضروری است!
این فرمولبندی خشک و این متدولوژی آشنا٬ هرگاه فاکتهای این معادله به هم به خورد٬ نتیجه گیری ها بیمعنی میشود. یعنی در صورتی که جنبش کارگری و شوراها موجودند این سوال برای رحمان حسین زاده به وجود می آید پس وظیفه حزب سیاسی پیست؟ پس ضرورت کمونیسم چیست؟ در این معادله نه رحمان حسین زاده بلکه تمام چپ رادیکال به بن بست تاریخی خورده است و دلیل ساده آن اگاه نبودن به نفش کمونیسم در مبارزه طبقاتی است. برای یک مارکسیست مانند منصور حکمت معادله از نقطه اول شروع می شود: جنبش کارگری با اعتراضات پنهان و آشکار وجود دارد٬ پس امکان بسیج این اعتراضات وجود دارد٬ پس کمونیسم امکان رشد و حرکت دارد٬ در نتیجه وظیفه حزب سیاسی کمونیستى سازماندهى کل توان کمونیستی طبقه کارگر است. در این معادله هر مرحله قوام دهنده بخش دیگری است. کمونیسم و اعتراض طبقاتی کارگران نه از هم جدا بلکه در هم تنیده و در هم بافته اند. کمونیسم از درون طبقه شروع می شود و قصد آن شکل دادن به اعتراضات روزمره طبقه کارگر است. اما برای کمونیست های چون رحمان متاسفانه مسئله فرق می کند. کمونیسم با جنبش روشنفکری مارکسیستی که میراث کمونیسم نیست بلکه تعبیر طبقات دیگر از مارکسیسم هست مختلط می شود. در نتیجه کمونیست بودن و شدن با روشنفکر شدن و بودن همسان گرفته می شود. کارگر هم بنا به خصلت اجتماعی اش اعتراضی اجتماعی و همه گیر دارد و تنها بخش بسیار کمی از کارگران در شرایط خاص جذب چنین جنبش هایی می شوند. اما اتفاقا متد رحمان حسین زاده با یک پرش تاریخی این فاصله را نادیده می گیرد و با نادیده گرفتن کمونیسم طبقه کارگر و عمده کردن کمونیسم طبقات دیگر کارگران را به سکوت متهم می کند. جامعه را گورستانی ساکت از اعتراض می بیند. این در دستگاه فلان روشنفکر یک سیستم بدیهی است اما ربطی به کمونیسم طبقه کارگر ندارد.
به قول مارکس شرایط تاریخی به انسانها به ارث می رسد. اما تزهای رحمان حسین زاده فقط فضای حزبی حزبش را تایید می کند. نشاندهنده امر خاصی مربوط به اجتماع نیست. ربطی به کارگران ندارد. حتی بازتاب بخشی از خواست های درون طبقه نیست. راست و چپ و حتی خط میانه را را نمایندگی نمی کند. فقط خبر از یک افق وارونه می دهد. این سوال پیش میاید در شرایطی که جنبش کارگری در خلا است٬ اعتراضی نیست٬ یا به قول حسین زاده کارگران "قاچ زین" را چسبیده اند٬ پس کمونیسم چگونه میتواند شکل بگیرد؟ ماتریال سیاسی "حزب حکمتیست" چیست؟ آیا تمام این فرمولهای شکسته را ردیف نمیکنند تا پروژه صدبار شکست خورده ای مثل گارد آزادی را تایید کنند؟ آیا وقت آن نرسیده که "حزب حکمتیست" خط چپ راديکال را تماما کنار بگذارد و خود را با گرايش راديکال طبقه کارگر بازتعريف کند؟ آيا وقت آن نرسيده که الگوهاى مبارزاتی جنبش ناسیونالیسم کرد را به صاحبان واقعی اش تحویل بدهيد؟
در آخر از رحمان حسین زاده میخواهم تا بسوی سوسیالیسم 3 را بار دیگر مرور کند. سمینار منصور حکمت در رابطه با مقاومت طبقاتی و تعبیر مارکسیستی اش را بار دیگر مطالعه کند. در این فضای وارونه پیداکردن متد منصور حکمت در برخودر به جامعه مسلما راهگشاست. *